English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to beg leave U اجازه رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
degradation U اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
license U اجازه رفتن دادن
licensing U اجازه رفتن دادن
licence U اجازه رفتن دادن
licences U اجازه رفتن دادن
licenses U اجازه رفتن دادن
let out <idiom> U اجازه بیرون رفتن یا فرارکردن
Other Matches
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
licences U اجازه
liberties U اجازه
permitting U اجازه
ratification U اجازه
ok U اجازه
fiats U اجازه
authorisations U اجازه
licenses U اجازه
okay U اجازه
liberty U اجازه
approval U اجازه
licensure U اجازه
permit U اجازه
licensing U اجازه
leave U اجازه
permits U اجازه
authorization U اجازه
leaving U اجازه
license U اجازه
licence U اجازه
permission U اجازه
by permission of U با اجازه
warrent U اجازه
fiat U اجازه
authority U اجازه
unauthorized U بی اجازه
allowance U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
forbids U اجازه ندادن
permit U اجازه دادن
conge U اجازه عبور
forbid U اجازه ندادن
released U اجازه صدور
permits U اجازه دادن
releases U اجازه صدور
let U اجازه دادن
search warrant U اجازه تفتیش
access U اجازه دخول
accessed U اجازه دخول
accesses U اجازه دخول
accessing U اجازه دخول
feu U اجازه همیشگی
token U اجازه ورود
tokens U اجازه ورود
lincense or cence U اجازه دادن
flight clearance U اجازه پرواز
suffers U اجازه دادن
search warrants U اجازه تفتیش
if you please U با اجازه شما
licensable U قابل اجازه
acquisition authority U اجازه خرید
authorizations U اختیار اجازه
connivance U اجازه ضمنی
to allow U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
lets U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
inofficial U بدون اجازه
authority U اجازه اعتبار
licensing U اجازه نامه
permissive U اجازه دهنده
imprimatur U اجازه چاپ
by your leave U با اجازه شما
approach clearance U اجازه تقرب
release U اجازه صدور
approach clearance U اجازه فرود
license U اجازه نامه
authority U توانایی اجازه
grant U اجازه دادن
billeted U اجازه نامه
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
consents U رضا اجازه
passage U اجازه عبور
passages U اجازه عبور
grant U اجازه دادن
authorizing U اجازه دادن
to ask permission U اجازه خواستن
to admit of U اجازه دادن
searcher warrant U اجازه تفتیش
searcher warrant U اجازه بازرسی
warranty U تعهدنامه اجازه
authorizes U اجازه دادن
consented U رضا اجازه
consent U رضا اجازه
transit bill U اجازه عبور
billeting U اجازه نامه
billets U اجازه نامه
to obtain permission U اجازه گرفتن
warrant of attorney U اجازه نامه
power of procuration U اجازه نامه
power of authority U اجازه نامه
power of attorney U اجازه نامه
letter of attorney U اجازه نامه
granted U اجازه دادن
billet U اجازه نامه
full power of attorney U اجازه نامه
certificate of authority U اجازه نامه
to permit oneself U اجازه خواستن
go through <idiom> U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
audience U اجازه حضور
warranties U تعهدنامه اجازه
consenting U رضا اجازه
passports U اجازه مسافرت
grants U اجازه دادن
passed U اجازه عبور
clearance U اجازه زدودگی
pass U اجازه عبور
may i take it please U اجازه می فرمایید
passport U اجازه مسافرت
warranting U اجازه قانونی
authorising U اجازه دادن
passes U اجازه عبور
take in <idiom> U اجازه دادن
warrants U اجازه قانونی
authorises U اجازه دادن
warranted U اجازه قانونی
warrant U اجازه قانونی
audiences U اجازه حضور
authorize U اجازه دادن
enter U اجازه دخول دادن
entranced U ورودیه اجازه ورود
let someone through U اجازه ورود دادن
exequatur U اجازه نامه قونسول
he gave us permission to stay U اجازه داد که بمانیم
ingress U حق دخول اجازه ورود
allow U اجازه دادن ستودن
greenlight U اجازه حرکت و اقدام
imperscriptible U فاقد اجازه نوشته
i beg leave to say U اجازه میخواهم بگویم
indult U اجازه نامه امتیاز
allows U اجازه دادن ستودن
entrances U ورودیه اجازه ورود
allowing U اجازه دادن ستودن
entrance U ورودیه اجازه ورود
entrancing U ورودیه اجازه ورود
enters U اجازه دخول دادن
entered U اجازه دخول دادن
to pray permission U در خواست اجازه کردن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
to take leave of any one U اجازه ازکسی گرفتن
to take ones farewell of U اجازه مرخصی گرفتن از
rack rent U اجازه تمام سال
prior permission U اجازه قبلی پرواز
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
permit me to say U اجازه دهید بگویم
permissively U چنانکه اجازه بدهد
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
rack rent U اجازه گزاف بستن بر
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
the law forbids U قانون اجازه نمیدهد
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
landing order U اجازه تخلیه بار
leave taking U کسب اجازه مرخصی
let by U اجازه رد شدن دادن
let in U اجازه دخول دادن
letter missive U اجازه نامه ابلاغیه
to ask [someone] for permission U [از کسی] اجازه گرفتن
trip ticket U برگه اجازه مسافرت
letters of reprisal U اجازه نامه انتقام
to let in U اجازه دخول دادن
thole U گذاردن اجازه دادن
license contract U قرارداد اجازه استفاده
charter U منشور اجازه نامه
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
enabling U اجازه رویدادن چیزی
enables U اجازه رویدادن چیزی
enabled U اجازه رویدادن چیزی
enable U اجازه رویدادن چیزی
authorised [British] <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
release U اجازه ارسال پیام
authorized <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
released U اجازه ارسال پیام
releases U اجازه ارسال پیام
approved <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
allowed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
agreed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com