English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
admission U اجازه بستری [در بیمارستان]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hospitalization U دربیمارستان بستری دوره بستری شدن
bedrid U بستری
bedfast U بستری
bedridden U بستری
confined U بستری
hospitalization U بستری
on ones back U بستری
laid up in bed U بستری
inpatient U مریض بستری
hospitalising U بستری کردن
hospitalizing U بستری کردن
hospitalizes U بستری کردن
hospitalises U بستری کردن
hospitalised U بستری کردن
hospitalized U بستری کردن
hospitalize U بستری کردن
hospitalization U بستری شدن
inpatient U بیمار بستری
admit بستری کردن
laid up <idiom> U بستری دررختخواب
hospitalization U بستری کردن
compulsory hospitalization U بستری اجباری
confinement U زایمان بستری
shut in U مریض بستری
bedpan U لگن بیمار بستری
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
bedpans U لگن بیمار بستری
commitments U بستری کردن اجباری
commitment U بستری کردن اجباری
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
sill U گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
sills U گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
staging U اسکان دادن بستری کردن بیماران به طورموقت
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
wards U اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
ward U اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
admits U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
authority U اجازه
warrent U اجازه
unauthorized U بی اجازه
approval U اجازه
liberty U اجازه
licensure U اجازه
licence U اجازه
licences U اجازه
licenses U اجازه
by permission of U با اجازه
permission U اجازه
ratification U اجازه
license U اجازه
ok U اجازه
authorization U اجازه
licensing U اجازه
leave U اجازه
okay U اجازه
permit U اجازه
fiat U اجازه
leaving U اجازه
permits U اجازه
liberties U اجازه
authorisations U اجازه
permitting U اجازه
fiats U اجازه
go through <idiom> U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
authorizations U اختیار اجازه
allow U اجازه دادن
to allow U اجازه دادن
let U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
lets U اجازه دادن
passes U اجازه عبور
passed U اجازه عبور
permissive U اجازه دهنده
take in <idiom> U اجازه دادن
warranty U تعهدنامه اجازه
billet U اجازه نامه
billeted U اجازه نامه
authorizing U اجازه دادن
billeting U اجازه نامه
authorizes U اجازه دادن
power of attorney U اجازه نامه
authorize U اجازه دادن
billets U اجازه نامه
authorising U اجازه دادن
audience U اجازه حضور
audiences U اجازه حضور
suffer U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
warranties U تعهدنامه اجازه
grants U اجازه دادن
warrant U اجازه قانونی
passports U اجازه مسافرت
authorises U اجازه دادن
passport U اجازه مسافرت
warrants U اجازه قانونی
warranting U اجازه قانونی
warranted U اجازه قانونی
grant U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
feu U اجازه همیشگی
to ask permission U اجازه خواستن
to admit of U اجازه دادن
tokens U اجازه ورود
token U اجازه ورود
accessing U اجازه دخول
accesses U اجازه دخول
accessed U اجازه دخول
access U اجازه دخول
searcher warrant U اجازه تفتیش
consented U رضا اجازه
to permit oneself U اجازه خواستن
releases U اجازه صدور
released U اجازه صدور
release U اجازه صدور
conge U اجازه عبور
authority U توانایی اجازه
to obtain permission U اجازه گرفتن
to beg leave U اجازه رفتن
searcher warrant U اجازه بازرسی
clearance U اجازه زدودگی
inofficial U بدون اجازه
may i take it please U اجازه می فرمایید
passages U اجازه عبور
passage U اجازه عبور
consents U رضا اجازه
consenting U رضا اجازه
consent U رضا اجازه
licensable U قابل اجازه
lincense or cence U اجازه دادن
warrant of attorney U اجازه نامه
flight clearance U اجازه پرواز
if you please U با اجازه شما
imprimatur U اجازه چاپ
certificate of authority U اجازه نامه
full power of attorney U اجازه نامه
letter of attorney U اجازه نامه
power of authority U اجازه نامه
power of procuration U اجازه نامه
authority U اجازه اعتبار
search warrants U اجازه تفتیش
licensing U اجازه نامه
connivance U اجازه ضمنی
acquisition authority U اجازه خرید
license U اجازه نامه
approach clearance U اجازه فرود
approach clearance U اجازه تقرب
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
permit U اجازه دادن
search warrant U اجازه تفتیش
pass U اجازه عبور
letting U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
transit bill U اجازه عبور
by your leave U با اجازه شما
allowances U اجازه دادن
allowance U اجازه دادن
forbid U اجازه ندادن
forbids U اجازه ندادن
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
imperscriptible U فاقد اجازه نوشته
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
leave taking U کسب اجازه مرخصی
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
license contract U قرارداد اجازه استفاده
landing order U اجازه تخلیه بار
let in U اجازه دخول دادن
letter missive U اجازه نامه ابلاغیه
charter U منشور اجازه نامه
chartered U منشور اجازه نامه
chartering U منشور اجازه نامه
letters of reprisal U اجازه نامه انتقام
charters U منشور اجازه نامه
visas U اجازه ورود به کشوربیگانه
to take leave of any one U اجازه ازکسی گرفتن
let by U اجازه رد شدن دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
authorized U اجازه داده شده
rack rent U اجازه گزاف بستن بر
to pray permission U در خواست اجازه کردن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
visa U اجازه ورود به کشوربیگانه
thole U گذاردن اجازه دادن
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
to take ones farewell of U اجازه مرخصی گرفتن از
awol U غایب بدون اجازه
exequatur U اجازه نامه قونسول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com