English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indicement U اتهام بموجب ادعانامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indictments U ادعانامه
bill of indictment U ادعانامه
indictment U ادعانامه
by of U بموجب
thereunder U بموجب ان
indictments U تنظیم ادعانامه
indictment U تنظیم ادعانامه
indicement U تنظیم ادعانامه
under these rules U بموجب این قوانین
whereby U که بموجب ان بچه وسیله
thereby U از ان راه بموجب ان در نتیجه
claims U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
hereby U بموجب این نامه یا حکم یا سند
know allmen by these presents U بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
psephism U حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
jussoli U قانونی که بموجب ان شخص تبعهء کشوریست که در ان متولد شده
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
small claim U ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
free fishery U حق انحصاری ماهی گیری درابهای عمومی بموجب فرمان شاه
interpleader U محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
theory of preformation U فرضیهای که بموجب ان هربخشی ازموجودالی درنطفه موجودبوده بایدبزرگ شود
plutonism U فرضیهای که بموجب ان خارههای پی در پی پوسته زمین دراثرگرمادرست شده اند
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
plutonic theory U فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
copyhold U تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
delation U اتهام
accusation U اتهام
imputation U اتهام
charges U اتهام
inculpation U اتهام
charge U اتهام
plaints U اتهام
on charge of U به اتهام
information U اتهام
plaint U اتهام
indictment U اتهام
impeachment U اتهام
arraignment U اتهام
accusations U اتهام
indictments U اتهام
quietus U رفع اتهام
self accusation U اتهام به خود
denunciation U اتهام نقض
accusingly U بطریق اتهام
impeachable U قابل اتهام
denunciations U اتهام نقض
recriminations U اتهام متقابل
discharge U رفع اتهام
discharges U رفع اتهام
denunciation U اتهام شکایت
denunciations U اتهام شکایت
chargeable U اتهام پذیر
recrimination U اتهام متقابل
charge U حمله اتهام
charges U حمله اتهام
crimination U اتهام جنایت
crimination U اتهام بجنایت
penal <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
punishable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
accusable U قابل اتهام متهم
indictable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
chargeable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
actionable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
imputatively U از راه اسناد یا اتهام
denunciatory U وابسته به بدگویی و اتهام
criminate U در معرض اتهام قرار دادن
claims officer U افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
jus sanguinis U قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
allegation [against somebody] U تهمت [اتهام] [در برابر کسی] [ قانون]
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
incriminatory U تهمت امیز اتهام امیز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com