Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
heart goes out to someone
<idiom>
U
ابراز احساسات کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
divulges
U
ابراز کردن
divulge
U
ابراز کردن
expresses
U
ابراز کردن
expressed
U
ابراز کردن
express
U
ابراز کردن
evinces
U
ابراز کردن
lay bare
U
ابراز کردن
evincing
U
ابراز کردن
divulged
U
ابراز کردن
evinced
U
ابراز کردن
evince
U
ابراز کردن
divulging
U
ابراز کردن
expressing
U
ابراز کردن
profess
U
ابراز ایمان کردن
professing
U
ابراز ایمان کردن
professes
U
ابراز ایمان کردن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
to say something to the effect that ...
U
ابراز کردن خود دایربراینکه ...
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
exhibits
U
ارائه دادن ابراز کردن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
exhibiting
U
ارائه دادن ابراز کردن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
exhibited
U
ارائه دادن ابراز کردن
exhibit
U
ارائه دادن ابراز کردن
Everyone sends their regards to you.
U
همه بهت ابراز ارادت کردن.
shake-ups
U
احساسات راتحریک کردن
shake-up
U
احساسات راتحریک کردن
sensate
U
با احساسات درک کردن
shake up
U
احساسات راتحریک کردن
To play (trifle) with someones feeling.
U
با احساسات کسی بازی کردن
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
debunked
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
revelation
U
ابراز
manifestation
U
ابراز
proposal
U
ابراز
proposals
U
ابراز
irreticence
U
ابراز
manifestations
U
ابراز
revelations
U
ابراز
presentation of evidance
U
ابراز دلیل
empressement
U
ابراز صمیمیت
irreticent
U
ابراز کننده
self assertiveness
U
ابراز وجود
merriment
U
ابراز شادی
impemitently
U
بدون ابراز پشیمانی
expression
U
ابراز کلمه بندی
certificate of achievement
U
مدرک ابراز لیاقت
certificate of capacity
U
مدرک ابراز لیاقت
expressions
U
ابراز کلمه بندی
scope for one's energies
U
میدان برای ابراز فعالیت
self expression
U
ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
Holy moly!
<idiom>
U
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
citations
U
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citation
U
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
holy cow !
[holy smoke !]
<idiom>
U
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
heartbeats
U
احساسات
soulful
U
پر از احساسات
heartbeat
U
احساسات
sentiments
U
احساسات
emotion
U
احساسات
emotions
U
احساسات
brainstorming
U
گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
heartstrings
U
احساسات عمیق
emotive
U
وابسته به احساسات
impressive
U
برانگیزنده احساسات
acold
U
بدون احساسات
to gall a person's kibes
U
احساسات کسی را
braced
U
تحریک احساسات
d. of feeling
U
نازکی احساسات
brace
U
تحریک احساسات
sentimentalize
U
با احساسات امیختن
folkway
U
احساسات عمومی
affecting
U
محرک احساسات
schwarmerei
U
احساسات افراطی
enthuse
U
احساسات رابرانگیختن
enthusing
U
احساسات رابرانگیختن
enthuses
U
احساسات رابرانگیختن
nationallism
U
احساسات ملی
enthused
U
احساسات رابرانگیختن
schwarmerei
U
احساسات شدید
affects
U
احساسات برخورد
emotionless
U
عاری از احساسات
rhapsodical
U
ناشی از احساسات
affect
U
احساسات برخورد
rhapsodically
U
از روی احساسات
sexy
U
دارای احساسات شهوانی
sentimentalization
U
ایجاد احساسات وعواطف
fanatical
U
دارای احساسات شدید
heartstring
U
عمیق ترین احساسات دل
sentimentalism
U
گرایش بسوی احساسات
sentimentally
U
از روی احساسات یاعاطفه
religious sentiments
U
احساسات وعقاید مذهبی
neighbourly feelings
U
احساسات همسایگی همدردی
white-hot
U
دارای احساسات برانگیخته
white hot
U
دارای احساسات برانگیخته
pathetic
U
دارای احساسات شدید
mush
U
احساسات بیش ازحد
sentimental
U
مبنی بر احساسات یا عقیده
internationalism
U
احساسات بین المللی
self composed
U
مستولی بر احساسات خود
seentimentally
U
از روی احساسات یا عاطفه
fanatics
U
دارای احساسات شدید
fanatic
U
دارای احساسات شدید
unfeeling
U
بیحس فاقد احساسات
sentient
U
حساس دستخوش احساسات
soft spot for someone/something
<idiom>
U
احساسات تندوتیز داشتن
sweep off one's feet
<idiom>
U
بر احساسات فائق آمدن
sexiest
U
دارای احساسات شهوانی
sentimentality
U
گرایش بسوی احساسات
sexier
U
دارای احساسات شهوانی
pathognomic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
high mind
U
با مناعت دارای احساسات بلند
close to home
<idiom>
U
به احساسات شخصی نزدیک شدن
sectarianize
U
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
your words offended her
U
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
U
نشان دادن تمام احساسات
pornography
U
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
wounded feelings
U
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
philanthropic feelings
U
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
tough minded
U
دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
heart strings
U
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
soul-searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
She has emotional entanglements (involvement ) .
U
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
passion
U
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
soap operas
U
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap opera
U
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
slobber
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
U
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
fiend
U
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
parabiosis
U
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex
U
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
his words injured my feelings
U
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipal
U
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
demagogisme
U
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous
U
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism
U
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
presumption hominis
U
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
dogmatic marxism
U
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
sexes
U
احساسات جنسی روابط جنسی
sex
U
احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation
U
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man
U
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
voluntary manslaughter
U
قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com