Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pool
U
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled
U
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
U
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cooperative scorer
U
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
joint venture
U
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint venture
U
سرمایه گذاری مشترک
joint adventure
U
سرمایه گذاری مشترک
invests
U
سرمایه گذاری کردن
investing
U
سرمایه گذاری کردن
funded
U
سرمایه گذاری کردن
fund
U
سرمایه گذاری کردن
invested
U
سرمایه گذاری کردن
invest
U
سرمایه گذاری کردن
deposit
U
سرمایه گذاری کردن
deposits
U
سرمایه گذاری کردن
residential investments
U
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
recapitalize
U
سرمایه گذاری مجدد کردن
overcapitalize
U
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization
U
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment
U
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
To put money into somethings.
U
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
unintended investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital
U
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
liquidity trap
U
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment
U
سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle
U
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
joint stock
U
سرمایه مشترک
over capitalised
U
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capitalization
U
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
financed
U
سرمایه گذاری
investments
U
سرمایه گذاری
invested
U
سرمایه گذاری
investing
U
سرمایه گذاری
finance
U
سرمایه گذاری
invests
U
سرمایه گذاری
finances
U
سرمایه گذاری
invest
U
سرمایه گذاری
enterprises
U
سرمایه گذاری
capitalization
U
سرمایه گذاری
investment
U
سرمایه گذاری
financing
U
سرمایه گذاری
enterprise
U
سرمایه گذاری
investment opportunities
U
امکانات سرمایه گذاری
investment mulliplier
U
ضریب سرمایه گذاری
over investment
U
سرمایه گذاری بیش از حد
primary investment
U
سرمایه گذاری اولیه
rate of investment
U
نرخ سرمایه گذاری
yield of invested capital
U
بازده سرمایه گذاری
autonomous investment
U
سرمایه گذاری مستقل
opportunity to invest
U
فرصت سرمایه گذاری
investment function
U
تابع سرمایه گذاری
investment cost
U
هزینه سرمایه گذاری
industrial investment
U
سرمایه گذاری صنعتی
investment institutions
U
موسسات سرمایه گذاری
induced investment
U
سرمایه گذاری القائی
investment plan
U
برنامه سرمایه گذاری
propensity to invest
U
گرایش به سرمایه گذاری
capital output ratio
U
ضریب سرمایه گذاری
capital outlay
U
ارزش سرمایه گذاری
investment banks
U
بانکهای سرمایه گذاری
overinvestment
U
سرمایه گذاری بیش از حد
national investment
U
سرمایه گذاری ملی
share holding
U
سرمایه گذاری در سهام
financial investment
U
سرمایه گذاری مالی
social investment
U
سرمایه گذاری اجتماعی
gross investment
U
سرمایه گذاری ناخالص
replacement investment
U
سرمایه گذاری جانشینی
foreign investment
U
سرمایه گذاری خارجی
reinvestment
U
سرمایه گذاری مجدد
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
fixed investment
U
سرمایه گذاری ثابت
net investment
U
سرمایه گذاری خالص
capital investment
U
سرمایه گذاری ثابت
actual investment
U
سرمایه گذاری واقعی
malinvestment
U
سرمایه گذاری نامناسب
colligate
U
ائتلاف کردن
federalize
U
ائتلاف کردن
coalescing
U
ائتلاف کردن
coalesce
U
ائتلاف کردن
coalesces
U
ائتلاف کردن
coalesced
U
ائتلاف کردن
capital program
U
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
margin efficiency of investment
U
بازده نهایی سرمایه گذاری
marginal return of investment
U
بازدهی نهائی سرمایه گذاری
intended investment
U
سرمایه گذاری مورد انتظار
investment
U
مبلغ سرمایه گذاری شده
deeping of capital
U
پایه گذاری اساسی سرمایه
international investment
U
سرمایه گذاری بین المللی
marginal propensity to invest
U
میل نهائی به سرمایه گذاری
marginal efficiency of investment
U
کارائی نهائی سرمایه گذاری
holding company
U
شرکت سرمایه گذاری درسهام
useful life of an investment
U
عمر مفیع یک سرمایه گذاری
investment multiplier
U
ضریب فزاینده سرمایه گذاری
investment in human capital
U
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
investitures
U
سرمایه گذاری دادن امتیاز
investiture
U
سرمایه گذاری دادن امتیاز
holding company
U
شرکت در سرمایه گذاری درسهام
net fixed investment
U
سرمایه گذاری ثابت خالص
net foreign investment
U
خالص سرمایه گذاری خارجی
investments
U
مبلغ سرمایه گذاری شده
marginal efficiency of investment schedu
U
نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
outlay
U
مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
U
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
capitalized value
U
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
planned investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
investment
U
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
investments
U
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
fuze
U
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
induced investment
U
سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back
U
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
invests
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
stripping
U
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
crowding out effect
U
نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
loads
U
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
U
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
acceleration principle
U
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
communization
U
متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
capitalises
U
سرمایه جمع کردن
capitalize
U
سرمایه جمع کردن
capitalising
U
سرمایه جمع کردن
capitalized
U
سرمایه جمع کردن
capitalised
U
سرمایه جمع کردن
capitalizes
U
سرمایه جمع کردن
capitalizing
U
سرمایه جمع کردن
deeping of capital
U
عمق پیدا کردن سرمایه
synthesized
U
هم گذاری کردن
synthesize
U
هم گذاری کردن
synthesising
U
هم گذاری کردن
synthesizes
U
هم گذاری کردن
synthesises
U
هم گذاری کردن
synthesised
U
هم گذاری کردن
synthesizing
U
هم گذاری کردن
mutualize
U
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
load
U
خرج گذاری کردن
mark
U
علامت گذاری کردن
to sow mines
U
مین گذاری کردن
load
U
ذخیره گذاری کردن
primming
U
چاشنی گذاری کردن
loads
U
خرج گذاری کردن
loads
U
ذخیره گذاری کردن
point
U
نقطه گذاری کردن
punctuate
U
نقطه گذاری کردن
mining
U
مین گذاری کردن
punctuated
U
نقطه گذاری کردن
christened
U
نام گذاری کردن
punctuating
U
نقطه گذاری کردن
to lay the track
U
ریل گذاری کردن
paginate
U
صفحه گذاری کردن
cost
U
قیمت گذاری کردن
christens
U
نام گذاری کردن
christen
U
نام گذاری کردن
punctuates
U
نقطه گذاری کردن
marks
U
علامت گذاری کردن
paragraphs
U
فاصله گذاری کردن
paragraph
U
فاصله گذاری کردن
tracklaying
U
شنی گذاری کردن
isocline
U
دارای شیب متقارن ومساوی
crown
U
تاج گذاری کردن پوشاندن
crowns
U
تاج گذاری کردن پوشاندن
page
U
صفحات را نمره گذاری کردن
point
U
نقطه گذاری کردن ممیز
mark
U
نمره گذاری کردن علامت
pages
U
صفحات را نمره گذاری کردن
paged
U
صفحات را نمره گذاری کردن
loading
U
خرج گذاری کردن سلاح
wattle
U
نرده گذاری کردن بستن
color codig
U
علامت گذاری کردن مهمات
marks
U
نمره گذاری کردن علامت
isochronous
U
واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
financed
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
to overcapitalize a company
U
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
financing
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
mined
U
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine
U
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mines
U
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
punctuates
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
to lodge a complaint
U
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
discrete
U
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
punctuate
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
milestone
U
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones
U
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
fuzing
U
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
misprision
U
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark
U
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
to boondoggle
[American English]
U
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
weather board
U
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
to space out letters
[text]
U
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
tetragraph
U
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
common divisor
U
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
capital stock
U
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
intensive cultivation
U
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
capital consumption allowance
U
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com