Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
a rosy future
U
آینده امید بخشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
polyamide
U
پلی امید ترکیبی شامل چند گروه امید
to dash one's hopes
U
امید کسی را نا امید کردن
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.
U
ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
scissoring
U
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
desperate
U
بی امید
bereft of hope
U
نا امید
In the hope of. Hopingg that . . . .
U
به امید …
hope
U
امید
hoping
U
امید
esperance
U
امید
hopes
U
امید
hoped
U
امید
expectation
U
امید
trusts
U
امید
expectations
U
امید
trust
U
امید
trusted
U
امید
amide
U
امید
expectant of
U
به امید
disappoint
U
نا امید کردن
wet blankets
U
نا امید کردن
let someone down
U
نا امید کردن
ray of hope
U
روزنه امید
wet blanket
U
نا امید کردن
gray
U
نا امید بد بخت
to indulge a hope
U
امید پروردن
to cherish the hope that ...
U
امید بپرورند که ...
mathematical expectation
U
امید ریاضی
disappoints
U
نا امید کردن
expectancy
U
امید توقع
life expectancies
U
امید به زندگی
lay one's hopes on
U
امید بستن به
life expectancies
U
امید زندگی
life expectancy
U
امید به زندگی
unpromising
U
بدون امید
life expectancy
U
امید زندگی
expectance
U
امید توقع
promising
U
امید بخش
See you again . So long.
U
به امید دیدار
silver lining
U
روزنهی امید
after mentioned
U
پس آینده
To give up hope
[abandon hope]
قطع امید کردن
To give up in despaer . To lose hope .
U
قطع امید کردن
turn over
<idiom>
U
نا امید وافسرده شدن
expectations
U
مقدار امید ریاضی
to r. one's hops in a person
U
امید به کسی بستن
towardly
U
امید بخش مطلوب
expected value
U
مقدار امید ریاضی
prospect
[of something]
U
امید موفقیت
[در چیزی]
to build one's hope upon
U
امید خودراروی 0000قراردادن
expectation
U
مقدار امید ریاضی
hope
[for something]
U
امید
[برای چیزیی]
remote future
U
آینده دور
dead-end job
U
شغلی بی آینده
morrow
[Old English]
U
فردا
[ آینده]
ex nunc
U
برای آینده
not now or ever
U
نه اکنون و نه در آینده
fear of the future
U
وحشت از آینده
in the near future
U
در آینده نزدیک
for the future
<adv.>
U
برای آینده
after ages
ادوار آینده
sustainable
<adj.>
U
آینده گرا
future-oriented
<adj.>
U
آینده گرا
doctor-to-be
U
پزشک آینده
it promisews to be easy
U
امید میرود اسان باشد
hope against hope
<idiom>
در نومیدی بسی امید است
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
to inspire a personwith hopes
U
روح امید در کسی دمیدن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
if things shape well
U
مایه امید واری بودن
rosy
<adj.>
U
امید بخش
[نوید دهنده]
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
prospect of success
U
چشم داشت یا امید کامیابی
respires
U
امید تازه پیدا کردن
in the long run
<idiom>
U
آینده دور،درآخر
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
sustainable
<adj.>
U
پایدار
[نسبت به آینده]
future-oriented
<adj.>
U
پایدار
[نسبت به آینده]
I am hopeful about the future.
U
درباره آینده امیدوارهستم
to lay down ones hopes
U
از چیزی امید بریدن یا دست کشیدن
There is little hope
U
امید چندانی نمی رود (نیست )
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) .
U
امید وارم نظرتان را تأمین کند
to mortgage one's future
U
خسارت زدن به آینده خود
Take no thought of the morrow.
U
نگران فردا
[آینده]
نباش.
to look forward expectantly to the future
U
با انتظار به آینده نگاه کردن
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
The future of the team is shrouded in uncertainty.
U
آینده این تیم بلاتکلیف است.
lay up
<idiom>
U
ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
Something wI'll turn up .
U
خدا بزرگ است ( نباید ما یوس ونا امید شد )
The subsidy will be phased out next year.
U
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
projects
U
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
U
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
projected
U
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
project
U
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
One of these fin days .
U
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
U
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
prospect
[of something]
U
آینده نگری
[چشم انداز]
[پیش بینی]
چیزی
I wonder what lies in store for me in the future.
U
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
U
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
This must not happen in future at any cost.
U
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
drastic times call for drastic measures
<idiom>
U
[زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
This is important, not only today, but also and especially for the future.
U
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
open
U
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened
U
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens
U
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
U
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
archive
U
فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
groupies
U
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupie
U
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
He's a wet blanket.
U
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
gain ground
U
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
upwards compatible
U
طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upward compatible
U
طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
ninefold
U
نه بخشی
sectoral
U
بخشی
divisor
U
بخشی
tripartite
U
سه بخشی
trichotomous
U
سه بخشی
triarchy
U
سه بخشی
sextet
U
شش بخشی
dichotomous
U
دو بخشی
hexaploid
U
شش بخشی
sextets
U
شش بخشی
sectorial
U
بخشی
bisection
U
دو بخشی
parochial
U
بخشی
partial
U
بخشی
Centigrade
U
صد بخشی
triplet
U
سه بخشی
local
<adj.>
U
بخشی
regional
<adj.>
U
بخشی
fraction
U
بخشی از
portion
U
بخشی
fractions
U
بخشی از
portions
U
بخشی
as part of
U
بخشی از
sectoral integation
U
ادغام بخشی
contribute
U
هم بخشی کردن
pleasurability
U
لذت بخشی
part
U
بخشی از چیزی
physical medicine
U
طب توان بخشی
pleasurableness
U
فرح بخشی
stanine scale
U
مقیاس نه بخشی
healthfulness
U
صحت بخشی
stanine score
U
نمره نه بخشی
stens
U
مقیاس ده بخشی
equipartition principle
U
اصل هم بخشی
drill tang
بخشی از مته
contributed
U
هم بخشی کردن
contributes
U
هم بخشی کردن
refreshment
U
نیرو بخشی
sectoral integation
U
یکپارچگی بخشی
rehabilitation
U
توان بخشی
polychotomy
U
چند بخشی
personification
U
شخصیت بخشی
heptamerous
U
هفت بخشی
haxamerous
U
شش بخشی شش قسمتی
triploid
U
سه قسمتی سه بخشی
genbraliztion
U
کلیت بخشی
fytte
U
بخشی ازشعر
contributing
U
هم بخشی کردن
refreshments
U
نیرو بخشی
fractions
U
1-بخشی از یک واحد
two sector economy
U
اقتصاد دو بخشی
two sector model
U
الگوی دو بخشی
satisfactoriness
U
رضایت بخشی
stanza
U
بخشی از بازی
stanzas
U
بخشی از بازی
vitalization
U
حیات بخشی
vivification
U
حیات بخشی
animations
U
جان بخشی
animation
U
جان بخشی
part way
U
بخشی از راه
partial
U
بخشی قسمتی
effectiveness
U
اثر بخشی
effectiveness
U
تاثیر بخشی
fraction
U
1-بخشی از یک واحد
trichotomy
U
سه بخشی بودن
dezincification
U
فرسودگی بخشی
efficiency
U
اثر بخشی
slice
U
بخشی از چیزی
slices
U
بخشی از چیزی
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
While there is life there is hope .
<proverb>
U
تا زندگى هست امید هست.
tag
U
بخشی از دستور کامپیوتری
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
fetches
U
دستیابی به بخشی از حافظه
fetched
U
دستیابی به بخشی از حافظه
nose band
U
بخشی از کلگی اسب
staves
U
مقیاس پنج بخشی
phase
U
بخشی از فرآیند بزرگتر
flush
U
فایل یا بخشی از حافظه
lobes
U
بخشی از عضله یا مغز
lobe
U
بخشی از عضله یا مغز
charitableness
U
خیرخواهی صدقه بخشی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com