English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
let loose <idiom> U آزاد گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
plaiting U [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
Other Matches
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
freelance U آزاد
free-standing U آزاد
dial tones U بوق آزاد
out in the world U در دنیای آزاد
freer U آزاد کننده
freewheeling U آزاد چرخی
GIVE WAY U سبقت آزاد
off duty <idiom> U دروقت آزاد
On the free market . U دربازار آزاد
freewheeling U آزاد چرخ
In the open air. U در هوای آزاد.
freelancer U پیشه ور آزاد
knotless U بافت شل و آزاد
dial tone U بوق آزاد
outdoorsy <adj.> U عاشق هوای آزاد
To release someone. To set someone free U کسی را آزاد کردن .
supplier at arm's length U فروشنده آزاد [اقتصاد]
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
To emancipate a slave. U برده ای را آزاد کردن
freewheeling U دارای چرخک آزاد
algebraic language U زبان با مفاد آزاد
absolute آزاد از قیود فکری
drawing tools U خط و رسم آزاد است
advisory control کنترل آزاد هواپیما
freewheel [overrunning clutch ] U چرخ آزاد [فناوری مکانیک]
to retain a freelancer U استخدام کردن پیشه ور آزاد
Free pree (trade,port). U مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
fixie bicycle [fixie , one-gear bike without brakes] U دوچرخه تک دنده [با چرخ آزاد]
glasnost U سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
Open to the publice. U ورود برای عموم آزاد است
independent U آزاد یا کنترل شده توسط کسی
admission is free to all ورود برای همه یا همگان آزاد است
fixed-gear bicycle U دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
Freemason U [استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
To stand at attention(ease). U بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
click U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clearest U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicked U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clears U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicks U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clearer U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
blast U آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blasts U آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate U آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
contention U سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
contentions U سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
lazy lines U سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. U خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
to release U آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
pile U گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
getting on in years U پا به سن گذاشتن
run home U جا گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
letting U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
take in U تو گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
let U گذاشتن
lets U گذاشتن
placements U گذاشتن
placement U گذاشتن
loads U گذاشتن
load U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
to trample on U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
places U گذاشتن
leave U گذاشتن
lay U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
lays U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
place U گذاشتن
leaving U گذاشتن
put U گذاشتن
puts U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
putting U گذاشتن
placing U گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
handle U دسته گذاشتن
handles U دسته گذاشتن
window dress U بنمایش گذاشتن
welch U کلاه گذاشتن
walk out on U قال گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
vowelize U واکه گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
underpricing U کم قیمت گذاشتن
undercharge U کم خرج گذاشتن در
strand U تنها گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
to sow mines U مین گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
seal U صحه گذاشتن
seals U صحه گذاشتن
to put down U فرو گذاشتن
trig U علامت گذاشتن
underact U از کار کم گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
to set down U بزمین گذاشتن
overlay U جای گذاشتن
trusted U امانت گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
trust U ودیعه گذاشتن
trust U امانت گذاشتن
point U نوک گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
trusted U ودیعه گذاشتن
trusts U امانت گذاشتن
To trample on justice . To be unfair. U پا روی حق گذاشتن
queues U در صف گذاشتن در صف ایستادن
trace U اثر گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
queueing U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue U در صف گذاشتن در صف ایستادن
trusts U ودیعه گذاشتن
reserving U کنار گذاشتن
reserves U کنار گذاشتن
cupped U فنجان گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
cup U فنجان گذاشتن
primes U چاشنی گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
primed U چاشنی گذاشتن
prime U چاشنی گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
installs U کار گذاشتن
reserve U کنار گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
cups U فنجان گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
install U کار گذاشتن
installing U کار گذاشتن
shutters U پرده گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
putting a condition U شرط گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
put up to auction U به مزایده گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
high tender U به مزایده گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
hypothecate U گرو گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
deposit U کنار گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
emplace U کار گذاشتن
deposits U کنار گذاشتن
set down U بزمین گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com