English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
influential U دارای نفوذ و قدرت
of great importance U دارای نفوذ زیاد
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
blockbuster U بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters U بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
club propeller U ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
leverage U قدرت نفوذ
soil shear strength U قدرت مقاومت خاک در مقابل گلوله یا نفوذ ان
high power engine U موتور با قدرت زیاد
infusive U دارای قوه نفوذ یا تاثیر
predominating U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominated U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
immanent U دارای نفوذ کامل درسرتاسرجهان درهمه جاحاضر
prepotent U دارای قدرت کامل
sovereigns U دارای قدرت عالیه
independent U دارای قدرت مطلقه
anticipative U دارای قدرت پیشگویی
sovereign U دارای قدرت عالیه
omnificent U دارای قدرت خلاقه
cogent U دارای قدرت وزور
limitary U دارای قدرت محدود
penetrometer U وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
hold the reins <idiom> U ادم دارای قدرت ونفوذ
totipotent U دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
old line U دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
scepter U دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
self enforcing U دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
top drawer U دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
unipotent U دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
superfluid U جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
ablest U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
long distance U دارای مسافت زیاد
elmy U دارای نارون زیاد
surfy U دارای خیزاب زیاد
precieuse U دارای فرافت زیاد
overcharged with electricity U دارای برق زیاد
newsy U دارای اخبار زیاد
long-distance U دارای مسافت زیاد
iffy U دارای احتمالات زیاد
precieux U دارای فرافت زیاد
gleby U دارای کلوخه زیاد
long dated U دارای مهلت زیاد
loaded U پولدار دارای پول زیاد
siliciferous U دارای سیلیس یا سیلیکون زیاد
imaginative U دارای قوه تصور زیاد
superincumbent U دارای فشار زیاد فشاری
iffy U دارای لیت و لعل زیاد
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
oversexed U دارای تمایلات جنسی زیاد شهوتران
garish U دارای زرق و برق زیاد شعله ور
high pressure U دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
overmasted U دارای دیرکهای زیاد بلند یاسنگین
overparted U دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
high octane U دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
polysomic U دارای کروموسومهای بیش از بقیه زیاد کروموسوم پرکروموسوم
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
jitter U عصبانی شدن عصبانی بودن
jet stream U جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
multimult U پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
dumptor U کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
irritated U عصبانی کردن
to get on one's nerve U عصبانی کردن
irritates U عصبانی کردن
irritate U عصبانی کردن
funk U عصبانی کردن
enraged U عصبانی کردن
wear on U عصبانی کردن
enrage U عصبانی کردن
enrages U عصبانی کردن
get someone's blood up <idiom> U عصبانی کردن
blood U عصبانی کردن
enraging U عصبانی کردن
steam up U عصبانی کردن
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
piss off <idiom> U عصبانی کردن کسی
crabs U جرزدن عصبانی کردن
rub some one the wrong way U کسی را عصبانی کردن
to get on somebody's nerves U کسی را عصبانی کردن
blow up U ترکاندن عصبانی کردن
get (someone's) goat <idiom> U عصبانی کردن شخص
crab U جرزدن عصبانی کردن
blow-up U ترکاندن عصبانی کردن
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
blow-ups U ترکاندن عصبانی کردن
get on one's nerves <idiom> U عصبانی کردن شخص
madden U عصبانی کردن دیوانه شدن
maddened U عصبانی کردن دیوانه شدن
maddens U عصبانی کردن دیوانه شدن
make one's blood boil <idiom> U کسی را خیلی عصبانی کردن
penetration U نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust U نفوذ اولیه نفوذ اصلی
to rile U آزردن [دمق کردن] [عصبانی کردن]
flusters U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustered U دست پاچه کردن عصبانی کردن
fluster U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering U دست پاچه کردن عصبانی کردن
high frequency U دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
assholes U آدمهای گه [اصطلاح رکیک]
arseholes U آدمهای گه [اصطلاح رکیک]
dipshits U آدمهای گه [اصطلاح رکیک]
fuckers U آدمهای گه [اصطلاح رکیک]
motherfuckers U آدمهای گه [اصطلاح رکیک]
twats U آدمهای گه [اصطلاح رکیک]
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
play on/upon (something) <idiom> U نفوذ کردن
breach U نفوذ کردن
infiltrated U نفوذ کردن
infiltrates U نفوذ کردن
infiltrating U نفوذ کردن
impenetrate U نفوذ کردن در
infiltrate U نفوذ کردن
penetrate U نفوذ کردن در
bleaches U نفوذ کردن
transpire U نفوذ کردن
percolates U نفوذ کردن
transpired U نفوذ کردن
penetrates U نفوذ کردن در
percolated U نفوذ کردن
pierce U نفوذ کردن
transpires U نفوذ کردن
penetract U نفوذ کردن
breaches U نفوذ کردن
transpiring U نفوذ کردن
percolating U نفوذ کردن
permeate U نفوذ کردن
percolate U نفوذ کردن
crevasse U نفوذ کردن
breakaway U نفوذ کردن
permeates U نفوذ کردن
interpenetrate U نفوذ کردن در
permeating U نفوذ کردن
pierces U نفوذ کردن
bleach U نفوذ کردن
interpenetrate U در هم نفوذ کردن
breached U نفوذ کردن
penetrated U نفوذ کردن در
seep in U نفوذ کردن
crevasses U نفوذ کردن
permeated U نفوذ کردن
bleached U نفوذ کردن
mad U عصبانی کردن دیوانه کردن
maddest U عصبانی کردن دیوانه کردن
infiltrating U نفوذ کردن در منطقه
infiltrated U نفوذ کردن در منطقه
infiltrates U نفوذ کردن در منطقه
use one's influence U اعمال نفوذ کردن
penetrative U وابسته به نفوذ کردن
infiltrate U نفوذ کردن در منطقه
to use one's influence upon U اعمال نفوذ کردن بر
fuckers U آدمهای احمق و پست [اصطلاح رکیک]
dipshits U آدمهای احمق و پست [اصطلاح رکیک]
assholes U آدمهای احمق و پست [اصطلاح رکیک]
arseholes U آدمهای احمق و پست [اصطلاح رکیک]
twats U آدمهای احمق و پست [اصطلاح رکیک]
motherfuckers U آدمهای احمق و پست [اصطلاح رکیک]
ship water U نفوذ کردن اب بداخل قایق
infiltrated U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate U در خطوط دشمن نفوذ کردن
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
diffused U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
benumb U بی قدرت کردن
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
perforates U سوراخ کردن نفوذ کردن
perforate U سوراخ کردن نفوذ کردن
perforating U سوراخ کردن نفوذ کردن
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
qualifies U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
reception U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
diffusion U کم کردن از قدرت تخلیه فشار
receptions U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
traction U قدرت کشش بکسل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com