Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fore
U
: پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
afr
U
پیشوندبمعنی
quadr
U
پیشوندبمعنی "چهارتایی " و"چهارگانه "
quadri
U
پیشوندبمعنی "چهارتایی " و"چهارگانه "
quadru
U
پیشوندبمعنی "چهارتایی " و"چهارگانه "
in-
U
:پیشوندبمعنی درداخل وبسوی ونه
in
U
:پیشوندبمعنی درداخل وبسوی ونه
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
erstwhile
U
قبلا
aforehand
U
قبلا
supra
U
قبلا
previously
U
قبلا"
formerly
U
قبلا
already
U
قبلا
the reinbefore
U
قبلا
erst
U
قبلا
foretoken
U
قبلا اگاهانیدن
prepay
U
قبلا پرداختن
beforehand
U
قبلا اماده
i went before
U
من قبلا` رفتم
presentient
U
قبلا مستعد
prerecord
U
قبلا ضبط
heretofore
U
سابقا قبلا
prescient
U
قبلا اگاه
pre arrange
U
قبلا قرارگذاشتن
presentient
U
قبلا متوجه
premonish
U
قبلا برحذر داشتن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
destine
U
قبلا انتخاب کردن
preselect
U
قبلا انتخاب کردن
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
forearms
U
قبلا اماده کردن
pretreat
U
قبلا معالجه کردن
pretypify
U
قبلا نشان دادن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
prepaid
U
قبلا" پرداخت شده
prenominate
U
قبلا ذکر شده
presanctified
U
قبلا تقدیس شده
foresees
U
قبلا تهیه دیدن
foresee
U
قبلا تهیه دیدن
prepossess
U
قبلا بتصرف اوردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
preheats
U
قبلا گرم کردن
preheats
U
قبلا حرارت دادن
forearm
U
قبلا اماده کردن
preheated
U
قبلا گرم کردن
preheated
U
قبلا حرارت دادن
preheat
U
قبلا گرم کردن
preheat
U
قبلا حرارت دادن
prerecord
U
قبلا ثبت کردن
prenominate
U
قبلا ذکر کردن
prenominate
U
قبلا نامبرده شده
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
preconceive
U
قبلا تصور کردن
preconceive
U
قبلا عقیده پیداکردن
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
forespeak
U
قبلا اماده کردن
preview
U
قبلا رویت کردن
primes
U
قبلا تعلیم دادن
preassigned
U
قبلا تعیین شده
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
advance
U
قبلا تهیه شده
advance
U
قبلا تجهیز شده
advances
U
قبلا تهیه شده
advancing
U
قبلا تجهیز شده
pre appoint
U
قبلا معین کردن
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
prearrange
U
قبلا تهیه کردن
previews
U
قبلا رویت کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
preexist
U
قبلا وجود داشتن
preform
U
قبلا بشکل دراوردن
to prerecord
U
قبلا ضبط کردن
advancing
U
قبلا تهیه شده
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
advances
U
قبلا تجهیز شده
predigest
U
قبلا هضم کردن
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
predesignate
U
قبلا تعیین شده
primed
U
قبلا تعلیم دادن
prime
U
قبلا تعلیم دادن
predetermine
U
قبلا مقدر کردن
preform
U
قبلا تشکیل دادن
preconcert
U
قبلا فرار ومدار گذاردن
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preset
U
قبلا چیدن و قرار دادن
preassigned
U
قبلا تخصیص داده شده
predicts
U
قبلا پیش بینی کردن
predict
U
قبلا پیش بینی کردن
predicting
U
قبلا پیش بینی کردن
postpaid
U
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
thereinbefore
U
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
preexist
U
ازلی بودن قبلا موجود شدن
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
pre-
U
آنچه قبلا توافق شده است
forebode
U
قبلا بدل کسی اثر کردن
predefined
U
آنچه قبلا معرفی شده است
preform
U
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
pre
U
آنچه قبلا توافق شده است
ingrain
U
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
have a go at
<idiom>
U
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
revocation of probate
U
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Thats no news to me.
U
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
postpaid
U
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
cost indexes
U
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
predestinate
U
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
turnkey system
U
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
indeed
U
در واقع
situated or situate
U
واقع
substantially
U
در واقع
situate
U
واقع در
situates
U
واقع در
post mortem
U
پس از واقع
postmortem
U
پس از واقع
in reality
U
در واقع
situating
U
واقع در
As it were
U
در واقع
bestead
U
واقع
yalta conference
U
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
post race
U
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
capsulate
U
واقع درکپسول
down to earth
U
واقع بین
dichasial
U
واقع در دو طرف
onshore
U
واقع در ساحل
nether
U
واقع در زیر
nether
U
واقع در پایین
yonder
U
واقع درانجا
located inside
U
تو واقع شده
down-to-earth
U
واقع بین
hinders
U
واقع درعقب
hindering
U
واقع درعقب
centric
U
واقع درمرکز
hindered
U
واقع درعقب
hinder
U
واقع درعقب
occurs
U
واقع شدن
occurring
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
occur
U
واقع شدن
osculant
U
واقع شونده
dereism
U
واقع گریزی
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
realism
U
واقع بینی
objectivity
U
واقع بینی
realist
U
واقع بین
lies
U
واقع شدن
lied
U
واقع شدن
lie
U
واقع شدن
meanest
U
واقع دروسط
initiatory
U
واقع در اول
meaner
U
واقع دروسط
postern
U
واقع درعقب
mean
U
واقع دروسط
realism
U
واقع گرایی
realism
U
واقع گرائی
extraception
U
واقع نگری
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
precordial
U
واقع در پیش دل
vertical
U
واقع در نوک
covenants
U
واقع شود
covenant
U
واقع شود
setting up
U
واقع شده
sets
U
واقع شده
set
U
واقع شده
haemal
U
واقع درسوی دل
untrue
U
خلاف واقع
flight from reality
U
واقع گریزی
realists
U
واقع گرا
realistically
U
واقع گرایانه
situated or situate
U
واقع شده
realists
U
واقع بین
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
sincipital
U
واقع در جلوی سر
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
trumped up
U
خلاف واقع
trumped-up
U
خلاف واقع
shipside
U
واقع در کنارکشتی
realistically
U
واقع بین
realistic
U
واقع گرایانه
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
sublunar
U
واقع در زیرقمر
lumbar
U
واقع در کمر
intradermal
U
واقع در زیرپوست
intradermic
U
واقع در زیرپوست
subjacent
U
واقع در زیر
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
intramontane
U
واقع در کوهستان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com