English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The tenant is like a colonist . <proverb> U اجاره نشین خوش نشین است .
riverain U کرانه نشین ساحل نشین
precipitated U ته نشین کردن
precipitate U ته نشین کردن
precipitating U ته نشین کردن
depone U ته نشین کردن)
precipitates U ته نشین کردن
isle U جزیره نشین کردن
isles U جزیره نشین کردن
to tip something [British E] U ته نشین کردن چیزی
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
palatinate U کنت نشین ساکن کنت نشین
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
stead U گذاشتن حمایت کردن
have U صرف کردن گذاشتن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
cuts U عبور کردن گذاشتن
lay down U فدا کردن گذاشتن
having U صرف کردن گذاشتن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
cut U عبور کردن گذاشتن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
lees U ته نشین
lake dweller U اب نشین
sediments U ته نشین
alluvion U ته نشین
alluvium U ته نشین
fecal U ته نشین
companion U هم نشین
marchman U سر حد نشین
sediment U ته نشین
deposit U ته نشین
anus U نشین
anuses U نشین
deposits U ته نشین
pace U شاه نشین
cottagers U کلبه نشین
settles U ته نشین شدن
residual U پس مانده ته نشین
settle U ته نشین شدن
cottager U کلبه نشین
paludose U مرداب نشین
paced U شاه نشین
low lander U ساحل نشین
insessorial U جوف نشین
palating U کنت نشین
chief tomn U حاکم نشین
insessorial U شاخه نشین
woodman U جنگل نشین
chief tomn U امیر نشین
cenobite U صومعه نشین
paces U شاه نشین
consorts U هم نشین شدن
antiset U ماده ضد ته نشین
unsociable U گوشه نشین
islaner U جزیره نشین
arboraceous U درخت نشین
silvicolous U جنگل نشین
marchman U مرز نشین
assort U هم نشین شدن
foul ground U کفه ته نشین
anchorite U خلوت نشین
planeted U سیاره نشین
Bedouins U بادیه نشین
Bedouin U بادیه نشین
consorting U هم نشین شدن
consorted U هم نشین شدن
consort U هم نشین شدن
alluvion U ته نشین سیل
floaty U دارای اب نشین کم
forntiersman U مرز نشین
plainsman U جلگه نشین
anchoress U زن گوشه نشین
ancress U زن گوشه نشین
forntiersman U سرحد نشین
slummer U زاغه نشین
nomadic U چادر نشین
sediments U ته نشین شدن
sediment U ته نشین شدن
tenant U کرایه نشین
oppidan U شهر نشین
spelaean U غار نشین
convex U شاه نشین
eremite U گوشه نشین
precipitator U ته نشین کننده
freemen U شهر نشین
tenants U کرایه نشین
solitudinarian U گوشه نشین
easterners U خاور نشین
easterner U خاور نشین
residue U زیادتی ته نشین
residues U زیادتی ته نشین
exurbanite U حومه نشین
hutholder U کلبه نشین
borderer U سرحد نشین
freeman U شهر نشین
islander U جزیره نشین
diocese U اسقف نشین
seater U کرسی نشین
illuviate U ته نشین شدن
khanate U خان نشین
duchy U دوک نشین
passerine U شاخه نشین
cotenant U هم اجاره نشین
duchies U دوک نشین
emirates U امیر نشین
grand duchy U دوک نشین
emirate U امیر نشین
half pace U شاه نشین
governor's seat U حکومت نشین
lessee U اجاره نشین
dreg U ته نشین اشغال
dioceses U اسقف نشین
bay window U شاه نشین
islanders U جزیره نشین
colonists U مستعمره نشین
dalesman U دره نشین
colonist U مستعمره نشین
dais U شاه نشین
sea gauge U اب نشین کشتی
alcoves U شاه نشین
governor's seat U حاکم نشین
renter U کرایه نشین
alcove U شاه نشین
bay windows U شاه نشین
bay-window U شاه نشین
alette U شاه نشین
paludicole U مرداب نشین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com