Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 304 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
badger
U
:سربسر گذاشتن
badgered
U
:سربسر گذاشتن
badgering
U
:سربسر گذاشتن
badgers
U
:سربسر گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
deposit
U
کنار گذاشتن
deposit
U
به حساب بانک گذاشتن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
deposits
U
کنار گذاشتن
deposits
U
به حساب بانک گذاشتن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
file
U
صف درپرونده گذاشتن
filed
U
صف درپرونده گذاشتن
shelf
U
در تاقچه گذاشتن
shelf
U
کنار گذاشتن
scale
U
مقیاس گذاشتن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
give
U
بمعرض نمایش گذاشتن
gives
U
بمعرض نمایش گذاشتن
giving
U
بمعرض نمایش گذاشتن
put
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
seal
U
صحه گذاشتن
seals
U
صحه گذاشتن
leave
U
گذاشتن
leave
U
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leaving
U
گذاشتن
leaving
U
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
prime
U
چاشنی گذاشتن
primed
U
چاشنی گذاشتن
primes
U
چاشنی گذاشتن
cup
U
فنجان گذاشتن
cupped
U
فنجان گذاشتن
cups
U
فنجان گذاشتن
reserve
U
کنار گذاشتن
reserves
U
کنار گذاشتن
reserving
U
کنار گذاشتن
trust
U
امانت گذاشتن
trust
U
ودیعه گذاشتن
trusted
U
امانت گذاشتن
trusted
U
ودیعه گذاشتن
trusts
U
امانت گذاشتن
trusts
U
ودیعه گذاشتن
queue
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queues
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
overlay
U
جای گذاشتن
overlaying
U
جای گذاشتن
overlays
U
جای گذاشتن
rate
U
نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
rates
U
نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
ground
U
کار گذاشتن یا مستقرکردن
credit
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credited
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credits
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
corner
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
mislaid
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
washout
U
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts
U
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
debit
U
در ستون بدهی گذاشتن
debit
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited
U
در ستون بدهی گذاشتن
debited
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting
U
در ستون بدهی گذاشتن
debiting
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits
U
در ستون بدهی گذاشتن
debits
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
space
U
فاصله گذاشتن
spaces
U
فاصله گذاشتن
price
U
قیمت گذاشتن
prices
U
قیمت گذاشتن
antedate
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
envelop
U
درلفاف گذاشتن
enveloped
U
درلفاف گذاشتن
enveloping
U
درلفاف گذاشتن
envelops
U
درلفاف گذاشتن
place
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
chop
U
کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
chopped
U
کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
strip
U
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
drop
U
پشت سر گذاشتن حریف دو
dropped
U
پشت سر گذاشتن حریف دو
dropping
U
پشت سر گذاشتن حریف دو
drops
U
پشت سر گذاشتن حریف دو
Other Matches
endwise
U
سربسر
totally
U
سربسر
endways
U
سربسر
from stem to stern
U
ازیک سربسر دیگر
break even analysis
U
تجزیه و تحلیل نقطه سربسر
break even point
U
نقطه سربسر سطحی از تولیدکه در ان سطح کل درامدبنگاه با کل هزینه ان برابربوده و سود بنگاه صفر است
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
letting
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
lay
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
lays
U
گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
load
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
loads
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
lets
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
let
U
گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
saluted
U
احترام گذاشتن
salute
U
احترام گذاشتن
benches
U
نیمکت گذاشتن
begueath
U
به ارث گذاشتن
bench
U
نیمکت گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
embed
U
کار گذاشتن
enframe
U
درقاب گذاشتن
invests
U
سرمایه گذاشتن
investing
U
سرمایه گذاشتن
invested
U
سرمایه گذاشتن
fix
U
کار گذاشتن
fixes
U
کار گذاشتن
salutes
U
احترام گذاشتن
saluting
U
احترام گذاشتن
coop
U
درقید گذاشتن
cupel
U
در بوته گذاشتن
cuple
U
در بوته گذاشتن
dew ret
U
زیرشبنم گذاشتن
emplace
U
کار گذاشتن
enchase
U
در نگین گذاشتن
encradle
U
درگهواره گذاشتن
enshrine
U
درزیارتگاه گذاشتن
flyblow
U
تخم گذاشتن
four horsemen
U
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
cleck
U
تخم گذاشتن
cloisters
U
درصومعه گذاشتن
invest
U
سرمایه گذاشتن
leather
U
چرم گذاشتن به
embarks
U
درکشتی گذاشتن
embarking
U
درکشتی گذاشتن
embarked
U
درکشتی گذاشتن
parcels
U
دربسته گذاشتن
embark
U
درکشتی گذاشتن
bilk
U
گذاشتن از پرداخت
instal
U
کار گذاشتن
cloister
U
درصومعه گذاشتن
mortgages
U
گرو گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
traced
U
اثر گذاشتن
trace
U
اثر گذاشتن
salve
U
ضماد گذاشتن
exposing
U
بی پناه گذاشتن
exposes
U
بی پناه گذاشتن
parcel
U
دربسته گذاشتن
traces
U
اثر گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
suspends
U
مسکوت گذاشتن
mortgaging
U
گرو گذاشتن
mortgage
U
گرو گذاشتن
point
U
نوک گذاشتن
bank
U
در بانک گذاشتن
banks
U
در بانک گذاشتن
suspend
U
مسکوت گذاشتن
expose
U
بی پناه گذاشتن
respects
U
احترام گذاشتن به
mouthed
U
در دهان گذاشتن
mouthing
U
در دهان گذاشتن
mouths
U
در دهان گذاشتن
strand
U
تنها گذاشتن
suspending
U
مسکوت گذاشتن
strands
U
تنها گذاشتن
hang up
U
معوق گذاشتن
hang-up
U
معوق گذاشتن
mouth
U
در دهان گذاشتن
cramps
U
درقید گذاشتن
cramp
U
درقید گذاشتن
respect
U
احترام گذاشتن به
tip
U
نوک گذاشتن
tipping
U
نوک گذاشتن
Welsh
U
کلاه گذاشتن
shutter
U
پرده گذاشتن
shutters
U
پرده گذاشتن
handle
U
دسته گذاشتن
handles
U
دسته گذاشتن
hang-ups
U
معوق گذاشتن
to set a trap
U
تله گذاشتن
window dress
U
بنمایش گذاشتن
To trample on justice . To be unfair.
U
پا روی حق گذاشتن
To grow a beard .
U
ریش گذاشتن
To grow a mustache .
U
سبیل گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone.
U
سر بسرکسی گذاشتن
To discriminate . To make a distinction .
U
فرق گذاشتن
let loose
<idiom>
U
آزاد گذاشتن
look up to
<idiom>
U
احترام گذاشتن به
pull the wool over someone's eyes
<idiom>
U
سربه سر گذاشتن
put in (time)
<idiom>
U
وقت گذاشتن
set (someone) up
<idiom>
U
یه جای گذاشتن
welch
U
کلاه گذاشتن
walk out on
U
قال گذاشتن
vowelize
U
واکه گذاشتن
to set down
U
بزمین گذاشتن
to set one's seal to
U
صحه گذاشتن
to sow mines
U
مین گذاشتن
to stand sentinel
U
نگهبان گذاشتن در
to take in a reef
U
بادبان را تو گذاشتن
to take ship
U
درکشتی گذاشتن
trepass
U
پافرا گذاشتن
trig
U
علامت گذاشتن
underact
U
از کار کم گذاشتن
undercharge
U
کم خرج گذاشتن در
underpricing
U
کم قیمت گذاشتن
split hairs
<idiom>
U
فرق گذاشتن
to put down
U
فرو گذاشتن
to invent stories
U
صفحه گذاشتن
to spin yarns
U
صفحه گذاشتن
make an impression
U
تاثیر گذاشتن
give as a pledge
U
گرو گذاشتن
intube
U
در لوله گذاشتن
lacevi
U
یراق گذاشتن
lagvt
U
سرپوش گذاشتن
lay away
U
کنار گذاشتن
line out
U
با خط علامت گذاشتن
over run
U
زیر پا گذاشتن
overtop
U
عقب گذاشتن
oviposit
U
تخم گذاشتن
pigged
U
بچه گذاشتن
pignus
U
گرو گذاشتن
inshrine
U
درمزار گذاشتن
incase etc
U
در لفاف گذاشتن
incase etc
U
در جعبه گذاشتن
put in pledge
U
گرو گذاشتن
grow a beard
U
ریش گذاشتن
hand down
U
به ارث گذاشتن
high tender
U
به مزایده گذاشتن
hold in respect
U
احترام گذاشتن به
hypothecate
U
گرو گذاشتن
hypothecate
U
به رهن گذاشتن
imbark
U
در کشتی گذاشتن
impawn
U
گرو گذاشتن
impignorate
U
رهن گذاشتن
impignorate
U
گرو گذاشتن
put aside
U
کنار گذاشتن
to set by
U
کنار گذاشتن
to lay anegg
U
تخم گذاشتن
to lay aside
U
کنار گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
کار گذاشتن
to leave a margin
U
حاشیه گذاشتن
to leave off
U
کنار گذاشتن
to make a for
U
دردسترس گذاشتن
to put a way
U
کنار گذاشتن
to put by
U
کنار گذاشتن
to put in pledge
U
گرو گذاشتن
to put up forsale
U
بمزایده گذاشتن
to put up to a
U
بمزایده گذاشتن
to keep in d.
U
امانت گذاشتن
to have the heels of any one
U
کسیرادردوعقب گذاشتن
to hang up
U
معوق گذاشتن
put on rudder
U
سکان گذاشتن
put out to interest
U
به بهره گذاشتن
put up to auction
U
به مزایده گذاشتن
putting a condition
U
شرط گذاشتن
regulater
U
قاعده گذاشتن
set down
U
بزمین گذاشتن
to beat back
U
عقب گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com